اگر ز خون دلم بویِ شوق می آید عجب مدار که هم درد نافه ی ختنم طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع که سوزهاست نهانی درون پیرهنم بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار که با وجود تو کس نشنود زمن که منم
+ بگذار دیوانه "تر" شوم ...
پاسخ:
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم ...
+
عمیق تر نفس بکش ... عمیق تر ...
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.